چند وقت پیش من و یکی از دوستان برای انجام مصاحبه علمی (مثلا اساتید ) که البته مصادف با دهه ماه محرم شده بود.توفیق پیدا کردیم تا به شهر مقدس قم سفری داشته باشیم ، اینکه چگونه بود و چگونه گذشت بماند .....
تو راه بازگشت از قم تقریبا نیمه های شب بودکه قطار تو ایستگاه اراک برای سوار شدن مسافرین توقف کوتاهی داشت همه داشتند استراحت می کردند که در رو زد و در را بازکردم و سلام علیک کردیم و به آن جا دادم و وقتی دید همه دارند استراحت می کنند انهم گرفت خوابید فردا صبح قطار که باید ساعت تقریا 5/7 ، 8 به مقصد می رسید
طبق معمول 2 ،3 ساعتی تاخیر داشت بنا براین فرصتی به وجود اومد تا بتوانیم با ان مسافر آشنا بشیم درِ صحبت باز شد فهمیدیم که دانشجوی رشته ادبیات است و تو دانشگاه اراک مشغول به تحصیله و علاقه شدیدی به نقاشی داشت مخصوصا نقاشی خواننده هاو دوستاش ( نمی گم چه دوستانی ) البته امیدوارم فکر نکنید که من ادم فضولی هستم .
ظاهر خوبی نداشت اما نمی دانم از قیافه ما ترسید یا چیز دیگه خودش را جمع و جور کرد .
نمی دونم چی شد که حرف از عزاداری تو قم شد و مقایسه عزاداری شهرمون با قم،
یکی از همسفرهام (که اندیمشکی بودو دانشجو ی دانشگاه قم بودو داشت به شهر خودش برمی گشت ) می گفت توی این دهه من خیلی عزاداری تو خیابانها ی قم ندیدم یعنی نبود چون بیشتر تو مساجد و خونه ها برگزار می شد و دلش تنگ شده بود برای عزاداریها شهر خودش و شروع کرد به تعریف دادن از عزاداریها ی شهر اندیمشک که تو خیابانها ، حتی از چند روز پیش از محرم همه خصوصا جوانهاو بچه ها بازدن تکیه و پرچم در خونه ها خودشون را برای ماه محرم آماده می کنند اما تو خیابانهای قم در خونه ها پرچم نبود و خیلی حال و هوای محرم را نمی داد بقیه هم که همشهری ما(دزفولی ) بودند تایید کردند ومی گفتند که تو شهر ما هم همینطوره و از تاثیر اینکه اگه تو خیابانها مثل شهر های ما اینکار بکنند خیلی خوبه و تاثیر زیادی داره و همه جذب این مراسم می شوند .
اجازه بدید ماهعم مثل تلویزیون که داستانهای سریالی پخش می کنندما هم ادامه اش را بذاریم برای روز دیگه ( البته سعی می کنم که مثل بعضی سریالهای تلویزیونی بی محتوا نباشه پس تا بعد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]